ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
این آتش عشق می پزاند ما را
هر شب به خرابات کشاند ما را
با اهل خرابات نشاند ما را
تا غیر خرابات نداند ما را
مولانا
ای من چو زمین و تو بهاری
پیدا شده از تو جمله رازم
چون صید شدم چگونه پرم
چون مات توام دگر چه بازم...
" مولانا "
عزیزانم را ٬
نه در « قلبم » دوست میدارم ٬ نه در « ذهنم »
چون ممکن است ٬
« قلبم » از حرکت بیفتد و « ذهنم » دچار
فراموشی شود .
دوستانم را با « روحم » دوست میدارم چون نه
فراموش میکند ونه از حرکت می افتد
مولانا
اگر بی من خوشی یارا
به صد دامم چه می بندی؟
اگر ما را هَمی خواهی
چرا تُندی نمی خندی؟
بخند ای دوست چون گلشن
مبادا خاطر دشمن
کند شادی و پندارد
که دل زین بنده برکَندی...
"مولانا"
ای ساقی جان مطرب ما را چه شده است
چون مینزند رهی ره او که زده است
او میداند که عشق را نیک و بد است
یک و بد عشق را ز مطرب مدد است
حضرت مولانا
مائیم که از بادهٔ بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بیهیچ سرانجام خوشیم
مولانا
ای روی ترا پیشه جهانآرائی
وی زلف ترا قاعده عنبر سائی
آن سلسلهٔ سحر ترا، آن شاید
کش میگزی و میکنی و میخایی....
☘#مولانا