ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
در جان و دل و دید فراموش نهای
از بهر خدا مکن فراموش مرا
مولانا
گفتی که مستت میکنم،پر زانچه هستت میکنم
گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودآ
گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟گفتی صبوری باید این
گفتی تویی دُردانه ام. تنها میان خانه ام
مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام
گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا
گفتی ببین.گفتم چه را؟گفتی خدا را در خود آ
مولانا
هر روز به نو برآید آن دلبر عشق
در گردن ما در افکند دفتر عشق
این خار از آن نهاد حق بر در عشق
تا دور شود هر که ندارد سر عشق
“مولانا”
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم، نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم، چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم، ز همه باز رهیدم
نه نهانم ، نه پدیدم، چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم، سر مخلوق ندارم
چو تو را صید وشکارم، چه کنم تیر و کمان را
مولانا
گر جهان بحر شود موج زند سرتاسر
من به جز جانب آن گنج گهر می نروم
یار ما جان و خداوند قضا و قدر است
من از این جان قدر جز به قدر می نروم
"مولانا"
هفت آسمان را بردَرم
وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری
در جانِ سرگردانِ من
#مولانا
یک دم !
" بیا با عاشقان "
دستی بچرخان و برو !
چرخی بزن، مستی نما،
دل را بشوران و برو...!
#مولانای_جان