همه چیز از جایی شروع شد که
گفتی دوستم داری
گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی
بهانه ای کافیست..
"لیلاکردبچه"
مراقب باش!
از میان تمام آدم بزرگ های این شهر
تنها آنکه می گوید
می تواند تصویر فیلی را در شکم یک مار بوآ تشخیص دهد
سرت کلاه می گذارد
به آینه گفتم
فرصت کم است
وقتی برای شمردن
بهارهای رفته
نمانده است
دست به موهایم بکش
هرطور شده باید
این فصل زیبا بمانم
"لیلاکردبچه/غمزیستی"
هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگِ تو بودم،
انگار
هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم.
"لیلاکردبچه"
ما دو حباب کنار هم بودیم
که می ترسیدیم، هنگام یکی شدن
نفهمیم
کداممان نابوده شده است.
"لیلاکردبچه"
آنها را بههیچ دری امتحان کند»
لیلا کردبچه"