کان دو جهان دیدیم، اینبار رها گردان

کان دو جهان دیدیم، اینبار رها گردان
شالوده ی ایام را، بر آب نهان ای جان
از حال پریشانی تا روی خندانی
آفتاب لب بوم ماست، خندان بشو تو خندان
جانکاه و سنگین است، ارعاب نکن ارعاب
بگذار که آغوشت، درد ما کند درمان
تو مظهر رحمانی، آسوده ز هر اکراه
بخشش ز تو برآید،این جمع گنهکاران
از گنج مان کم کن، از جان ما بگذر
تا باقیه عمر ما، این سختی را ده پایان
تا شب رواست پا کن، ما را ز سر تختی
تا پای تامل هست،قلب ما را کن خوابان
جامانده که ما بودیم، درمانده و افتاده
نفرین نکن ما را ، ما زخمی بی سامان
با زلزله روییدیم، از مهلکه چاپیدیم
به خستگی می نازیم، با برف چه با باران
ما از دو جهان هوشیار ، هرچند نفهمیدیم
انگار نه انگار که ، داریم یه لب و دندان

صالح دهینی