شرحی منتظر است تا بگویمش

شرحی منتظر است تا بگویمش
اختیار دست همین پاییز است
کدوها چرا تنبل شدند میدانم
این جادوی خواب در جالیز است
گلایه‌ی یک گلایل سفید از زردی
امیدش به خاک حاصل‌خیز است
چیزی برای از دست دادن هیچ
طبیعت در حال بپاش بریز است
خدا نکند تلخ شود چیزی پاییز
که یاد خاطراتش بسیار تیز است
اِ پنجره ناگهان باز شد چه جالب
باد عاشق کاغذ‌های روی میز است
در همین لختی شاخه‌ها خواهیم دید
چرخ ریسک چه بافنده‌ای تمیز است
و خیابانی که میزبان برگ‌ها نشود
عابرش زمستان هی مریض است
عجب خاص‌ترین جلوه‌ی این رخداد
طول پرریزی مرغ عشق‌ها عریض است
و دهانم خیس وای که از دست خزان
سمت من بارش شعرهای غلیظ است


مجتبی سلیمانی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.