ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چیزی که از روی تمام بودنم رد میشود
خوبِ خوب با من و با بـدی بد میشود
مرهم بهار جـای نیـش زمستان میبندد
پـادزهرش بوسه خندانی که زد میشود
او پیداترین نشان روی تن جادهی ترس
میزان باور به مسیر بیش از حد میشود
آرامتـرین لحظه در شلوغی زمانها جـانا
پلهای قلبم تا ســحر برَسد سد میشود
چنـان سخت آغاز که باید رفت تا تداوم
مـاه مگر خسته از کار جزر و مد میشود
او شروع من آن سوی تنهایی تا نرسیدن
رسیـدن همان کـاری که میکُنـد میشود
هدیهمان به دنیا دختری پگاه خدایا نگاه
سرنوشت برای نشدن بس مُـردد میشود
او مروارید سیاه من صدفِ چشم روشن
گـران گوهری در دلم مانا تا ابـد میشود
مجتبی سلیمانی پور
آسمانِ روز تا به خورشید استراحت داد
کویر سیاهی شد نور زیر و رو میکشید
چشمها از انتظار خسته شدند بستمشان
حس ششم حرص روشنی را بو میکشید
بیم درونم آتش و رقص شعلههایش مرا
چون سرابی این سو و آن سو میکشید
سر به بالا چرخاندم ستارهای در کار نبود
باد خبیثی از دور مدام هی هو میکشید
گردباد سنگینی زبرتر از جنس تاریکیها
درک حجم مرا را سبک به ترازو میکشید
پلکهایم بیاراده باز شد اَه خواب بودم
قفل تعبیرش رمق از زور بازو میکشید
عهد بستم فراموش کنم تا مرز هرگز ها
تا جایی که زمان فریاد از فراسو میکشید
ردپای این خواب روی لحظهها بجا ماند
ترسِ تنهایی مسیر سوی کورسو میکشید
مجتبی سلیمانی پور