من و سکوت

من و سکوت
دیوار و آویزهای کودکانه
شعر و کتاب و قلم و خورشید.
من و آسمان
صدف و مروارید و مهتاب.
زمین و گل و برکه و مرداب.
من و تنهایی آشنا
مثل صدای ستاره ی ولگردی
که می خواند.
من و حسی که فراموش شده بود
در عمق تاریک و ژرف خاطره ها.
دیوار
آری دیوار.
من و دیوار و پشت دیوار و پشت دیوارها.
من و آشنایی جای پایی که یادم نیست
عبور کدامین پری دیروز را
به رخ کودکان بودن می کشد.
من و حس
من و حس
من و سوالی مبهم:
چه گذشت بر من آخرین باری
که حین گذشتن از تنه ی نازک لحظه
در رودخانه ی هستی افتادم.


سحر غفوریان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.