شب‌های بی‌تو

شب‌های بی‌تو
مثل صبحی پر از اشکِ بی‌صداست.
زخم‌هایم را
خورشید بی‌رحم می‌سوزاند و خشک می‌کند.
کاش دست‌هایت
لاله‌ای بود در سرمای زمستانم.
و آغوشت،
وطن داغی‌ست که تنم را می‌سوزاند.
نفس‌هایم در آن،
مثل رقصی در حریر تب‌دار است.
سرم را
چون بوسه‌ای نرم،
بر شانه‌هایت می‌گذارم.
و تنم،
در گرمای لمس تو،
بی‌تابانه به زندگی برمی‌خیزد.


سیدحسن نبی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.