هر زمان با غم عشق تو ، در اینم به نوایی

هر زمان با غم عشق تو ، در اینم به نوایی
با دل و جان و تنم، این‌چنین سرد چرایی؟


لب تو بر لب ناز، و من به غم زردم
جان من گشته فدا و تو به تدفینم نیایی

عمر من رفت و تو ای کاش، شوی آگاه ز دردم
وه که دردی ز دل تنگم نربایی

شرح هجران و غم این سینه با تو بگویم
باورت نیست که این دل شده قربانی بلایی

حیف من خسته نشستم به هوایَت
ندانستم از اول که تو سرچشمهٔ بلایی

منوچهر فتیان پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.