در هـمــهٔ روح و دل و عـشــق مـنــی تو

در هـمــهٔ روح و دل و عـشــق مـنــی تو
آن کوه تویی، روح تویی، عشق تویی، تو

گر این هـمــه جـان و وطـن و حـال نباشد
این حال تویی، جان تویی، وطن تویی، تو

آن کوکب گردون و سپهرم، دل تاریک
اندر همه حالات تویی، ماه تویی، تو

آن غـمــزه ی آهــوی رمـیـده به چه ماند؟
سان هور تویی، آهو تویی، غمزه تویی، تو

میلت به چه گردیده که چون لعبت رعنا
گشتی چـو شـقـایـق همه ایام، گلی تو

هر چند دویدیم چو گنجشک درین باغ
اندر طلب چشمی چو خمار ، چنیـن تو

لکن همه شد هجو و درین خلوت عالم
هـرگـز که ندیدیم چنیـن تو، چنیـن تو


حسین زراعت پیشه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.