| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
نگاهم که می کنی
دیگرخودم نیستم،
نامم، خاطره ام،
حتی استخوان و پوستم
در شعله ی چشمهایت می سوزند
تومرا از من دزدیده ای،
و من با رضایت
تمام هستی ام را
به اسارت نگاهت بخشیده ام
ای کاش می دانستی
هر بارکه نزدیک می شوی
جهان از مدار خود بیرون می افتد
ستاره ها سرگیجه می گیرند،
و عقل من چونان برگی درباد
به هیچ بدل می شود
میان لب هایت
قانونی جز جنون نیست،
ومیان بازوانت
زمان فرو می پاشد
من به تونیازی ندارم،
من خود تو شده ام
تورگ هایم را فتح کرده ای،
وخونم را به نام خود نوشته ای
اگرهزار بار بمیرم
بازهم به سمتت برمی گردم،
چون مرگ برای من
جز راهی به سوی تو نیست
تو مرز نیستی،
تو بی پایانی،
و من،
یک تبعیدی دیوانه ام
که خانه اش را تنها
در دل تو پیدا می کند..
نازنین رجبی