تو لب بگشودی و خورشید از آن لبخند برخیزید

تو لب بگشودی و خورشید از آن لبخند برخیزید
ز چشمَت باغ‌گل رویید، ز عطرت رود پرخیزید

نسیم از گیسوانت بوی شبنم را به شب بخشید
ز خنده‌ات هزار آیه، ز هر پَرواز برخیزید

کجایی ای بهار من؟ که با یک نغمه‌ات از نو
هزاران چشمه واگردد، هزار آواز برخیزید

نگاهم کردی و جانم ز شوقت نغمه باران شد
درون سینه‌ام رقصید، دل از اندوه بگریزید

تو آمدی و فاضل شد، چو بلبل در میان گل
که از لعل تو می‌نوشد، غزل در چنگ بنشینید


ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.