کنار پنجرهٔ کافه، دلم هوایت شد

کنار پنجرهٔ کافه، دلم هوایت شد
هوای خیسِ غروب و غزل روایت شد

نگاهِ خستهٔ تو مثل خطِ باران بود
به روی شیشهٔ دل، شعرِ من حکایت شد

صدای خندهٔ تو مثل چای داغی بود
که خستگیِ شبِ من به یک نگاهت شد


به روی صفحهٔ گوشی، هزار بار نوشتم
که بی‌تو زندگی‌ام نیمهٔ حکایت شد

تو رفتی و همهٔ کوچه‌ها غم‌آلودند
دلم کنارِ همان نیمکت، حمایت شد

عبدالهادی کریمیار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.