| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
هرآنچه سخن گفتم
باور نکردی
کلام عاشقانه
برایت سرودم
به قاموس فراموشی سپردی
درد هجران را
برای تو خواندم
ناگفته خواندی
زمانی که سخن می میرد
هزار آرزو آتش می گیرد
هزار غصه در سینه
حبس میشود
هزار راه رفته
در آغاز می ایستد
دل به رنج دیدار دادم
افسوس نگاهت
را از من ربودی
شاید آن زمان
سخن از دنیا رفت
و یاد آن ایام شیرین
در ماتم ماند
سخن عاشقی جان داد
و اگر فاش میشد
و معشوق نمی پذیرفت
مرگ کلام را رقم می زند
صحبت یار با اغیار
جان عاشق را می ستاند
سبوی بشکسته
خاطرات قرار مستانه
مرا مبهوت میکند
چرا دیگر سخن من
نفس نمی کشد ؟
انگار زمان خاموشی
روزگار عشق پرستی
رسیده است
تار و پود
مهر ماه
نخ نما گشته
شب بی طلوع ماه
سرد است
غروب بهار
در پاییز زرد
آشکار شده
دیگر نخواهم ماند
در این چند سطر مابقی
شاید قلم هم بمیرد
و سخن دگر بار
جان بسپارد
حسین رسومی