| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
(.تکه یخی که عاشقِ ابر عذاب می شود
تا به قرار عاشقی همیشه آب میشود )
از سر زلف سرکِشَت خاطرِ من چه میکِشد
زانکه دلم ز هر شکن زلف تو باب میشود
گر به خیال دُرکشم دیده ی خون فشانِ تو
بر رخ زرد من قلم صبر صواب میشود
چند کِشم همیشه از عشق تو و ز دوری ات
نوبت وصل شد دمی بخت که خواب میشود
چند زنی به جان و دل ناوک غمزهای زدل
آخر کار این چنین کار خراب میشود
آتشِ دل چو در دلم شعله ی آه میزند
درد دلم ز بس که خو کرد و بتاب میشود
هر که به آرزو کند میل به وصل چون تویی
طالب گنج را کجا طالب آب میشود
عاشق خسته را به خون دست مده که خسته دل
نیست کسی که در غمت چون دل ِبی تاب میشود
ذرّه به ذرّه در جهان روی تو همچو آفتاب
در دلِ عاشقانِ او چون که حساب میشود
چون به شراب زندگی می برِ خود شود حرام
خورده ز بوی معرفت رنگ شراب میشود
هر که به نقش کم ز خود آئینهای در او نمود
آب حیات خورده را آب سراب میشود
دست طمع به هر دری چون صدف از تهیدُری
چند به روی یکدگر چون گهر آب میشود
نیست بهروی یکدگر آبِ روانِ زندگی
آب ز جوی خضر کم آب حیات میشود
امین طیبی