دوش در خواب بدیدم که خدا

دوش در خواب بدیدم که خدا
گِل من را به سر موی تو بست

کوبه‌ی عشق دلم را کوبید
ریشه‌ام را به سر کوی تو بست

من شدم مست دو چشمان سیاه
که جهان را به نگاهی بزدود

شب من خیره به لب های تو بود
که دلم را به کلامی بربود

بردم از یاد غمی بود اگر
نغمه خوان بر در میخانه شدم

خانه‌ام راه به گیسوی تو داشت
رفتی و دور ز این خانه شدم

تو بهار دو جهانی که منم
نوبهارم ز وجودت صنما

چهره‌ات را ندهی هدیه به میغ
تو چراغ فلکی رخ بنما

مهدی مزرعه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد