حصاری در میان ما کشد بر گرد دل دیوار

حصاری در میان ما کشد بر گرد دل دیوار
کسی از پشت آن سو تر بگوید فاصله بردار
تمام ما یکی بودیم تراوید از یکی مایی
جهان با بیکران گونه بود وهمی بود پندار
اگر قطره اگر جویی اگر رودی اگر دریا
همه از جنس یکسانی اگر اندک اگر بسیار
تمایز ها تفاوت ها میان بند انگشتان
تناقض های شیرینی یکی و این همه رخسار
جهان است و تکثرها ولی چون بند تسبیحی
همه در بند وحدت بان همه نقشی ز یک آثار
بیا و پشت این صحنه به خلوت های پنهانی
چه دل گیر است بی رویا نشو ای خواب خوش بیدار
جهان رویای زیبایی که دید و شد همان پیدا
از این رویا مشو بیرون بشو مست و مشو هشیار


عباس رحیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.