گفته بودی این جان را تو پناهی

گفته بودی این جان را تو پناهی
وین باغ آفت زده را تو باغبانی
گفته بودی این درد را تو درمانی
چو ماه شب ظلمانی تو درخشانی
ندانستم عمری چو آه به دل میمانی
چو غم یوسف بر دل یعقوب جانکاهی
ز شهری که وفا نیست بر دل کسی ابدی
انتظار وفا میکشدم در این شب تنهایی


صدیقه برنده گشتی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد