سر شعله ی عشقِ تو بود پروانه ها را می کشید

سر شعله ی عشقِ تو بود پروانه ها را می کشید
در قلب مجنون تیر عشق بر سوی لیلی می دوید

تا ماه کنعان می بُرَد انگشت بر جای ترنج
دست زلیخایش نبود از پس لباسش می درید

وقتی تمام بودنی ذبح نگاه خیره شد
دل در میان خون خود احساس رگ را می چشید

وقتی که دیدم مثل من دیوانه گانت عاشقند
در پیش چشمم تا ابد دنیا به آخر می رسید

دیگر نمی شد دل کنم دیدم گروگان توام
قلبم که در دستان تو بیرون ز سینه می تپید

نی دام بود و نی قفس یک آتشی در سینه بود
چشمان تو از آن ازل من را چه عاشق آفرید

از پیش تر صد نیشتر هر دم ز پیشم ریش تر
داغی هزاران لاله را در تار و پودم می تنید

هستم به پایت نیست شد هستی دوباره زاده شد
در ذره ذره با گِلم عشقی ترا در من دمید


عباس رحیمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد