آسمان، آیینه‌ای بی‌انعکاس

آسمان، آیینه‌ای بی‌انعکاس
در دل شب، جستجوی التماس
هر ستاره، خسته از نوری که رفت
هر نسیم، افسرده از راهی که خفت
در سکوتی که ز غم فریاد داشت
چشم دنیا، برق یک بیداد داشت
هر عبورم پر ز اندوهی عمیق
راه را می‌جویم از طوفان تنگ‌چشمی رفیق
قلب من، چون شمع در باد خزان
می‌تپد، اما پر از سودای جان
کاش بارانی ببارد از امید
بشکند زنجیر این شب‌های تلخ ناپدید
زندگی، شاید که یک رویاست دور
قصه‌ای گمگشته در راه عبور
لیک شاید، در سکوتی نرم و سرد
روشنی برخیزد از اعماق درد

ساسان صالحی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.