در شب زنجیر تاریک و بدور از روشنی

در شب زنجیر تاریک و بدور از روشنی
‌در سیه چالی و سرداب بدون روزنی

مثل یک بلبل که باشد با قفس نا آشنا
پشت هم خود را زنم بر میله های آهنی

تا که دیدم روی زیبای ترا من در قفس
گفتمت زیباتر از هرکس که در پیرامنی

به چه قد و قامت و رویی عجب پیراهنی
‌به چه ابروی کمانی و چه زلف خرمنی

حاضرم در بند زنجیرت بمانم تا ابد
ای که زندانبان جسم خسته و زار منی

سید محمد رضاموسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.