من آغوشمْ مثل تنهایی‌هام

من آغوشمْ مثل تنهایی‌هام
نشسته دو زانو گرفتم غم و
نمی‌زارم از کودکی‌ رد بشه
بزرگیِ مردی شبیهِ من و
که از خوابِ بد، زاده‌ی آدمِ
طلوعی پس از گرگ و میشِ شبِ
سرابی در اندوهِ آشفتگی
و طوفانی از بُغضِ پشتِ لبِ
غریبم، تمرگیده بر تَختْ خواب
کسی گُم‌شده توی اسمِ شبم
و هذیانِ خاموشم از مُردگی
به سُرخیِ لب، داغ داره تبم

علی رفیعی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.