چه خوش باشد که جانانم تو باشی

چه خوش باشد که جانانم تو باشی
همای بخت و مهمانم تـو باشی

به سوی قبله و محراب ابرو
نماز چشم حیرانم تو باشی

به زیر شهپر یاد و خیالت
گل آویز گریبانم تو باشی

بُود این سینه ام آئینه عشق
مگر آئینه گردانم تو باشی

نگاه عجز من دارد تمنا
به محشر دین و ایمانم تو باشی

دَریدم جامه صبر از فراقت
مَبُر از من رگ جانم تو باشی

بسوزان خرمن هستی من را
که هم آغاز و پایانم تو باشی

منم تف دیده خاک این بیابان
ز رحمت ابر نیسانم تو باشی

ببارد نم نم باران اشکم
چو گل در زیر بارانم تو باشی

نمی خواهم کنارت باغ و گلشن
که یاس باغ رضوانم تو باشی

بلا گردان چشمان تو گردم
فروغ هر دو چشمانم تو باشی

( نسیمت ) همچو موری پیش پایت
بُود ذکرش سلیمانم تو باشی

اسدلله فرمینی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.