آن شب که جام مرصع به کام ما زدند

آن شب که جام مرصع به کام ما زدند
بسیار طعنیت برمن و ساقیا زدند
بر چشم آهوی گریز پای شعر من
بس تیر عداوت روانه وبر جفا زدند
افتاده بود اوراق دفترم به زیر پا
از صدق کلمات خاک رهش طوطیا زدند
یا رب نپسند از رقیب حاجت روا شویم
ما را که خار مغیلان از اشقیا زدند
درکوی تشنگان وسراب ،فریاد تشنگی بلند
زآن روی در بیابانِ طلب کوثر بنا زدند
آهی بشوی تیرگی از دل واز او طلب نما
باقی بِنهِ که چون کف بر آب مبتلا زدند

عبدالمجید پرهیز کار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد