چون ماهی یخ زده درون یک تُنگ شدیم

چون ماهی یخ زده درون یک تُنگ شدیم
بی خواب شدیم به عشق دریا

آزرده ز حصری که بر ما بستند
دلتنگ شدیم به یاد فردا

در حسرت آن که موج ما را ببرد
با گریه نشستیم، دل به رؤیا

هر چند که تُنگ، خانه مان کرده اسیر
اما نرود ز خاطر ما، دریا

ای منجی دوران سیاهی، برخیز
بگشای ز دست های ما این زنجیر

ما خسته ز تکرار سکوتی سردیم
بده به دل ما دوباره جانی از شیر

در وسعت این قفس، هوایی نیست
ببخش به ما پروازی از عشق و عبیر

دریا به خیال ما هنوز جاری ست
ای موج رهایی، ما را برسان به تقدیر

ابوالقاسم میدانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد