از دوست دشنه خوردن

از دوست دشنه خوردن
عین شراب و مستی است

گر خیمه ات دریدن
گو حق من همین است

گر آتشی پرانند
عین گلاب و بخل است

وقت هجوم دشنه
وقت حسد به دل‌هاست

وقت ترحم او
مثل نفاق و پستی ست

اون جرعه جرعه نوشد
از خون گرم پشتم

من العطش که دائم
سوزی به دل نشسته است

ای آن کسی که دائم
سوزی به ساز داری

بر این دلم نظر کن
چون دل همان هماییست

غلامرضا مشهدی ایوز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.