سپیده به دی همچو گشتی پدید

سپیده به دی همچو گشتی پدید
خزان کوچ کرد و زمستان رسید

به یلدا که جشنی بپا کرده ایم
رسید از نیاکان ما این نوید

انار است وآجیل ریز و درشت
زمادر بزرگی سخنها شنید

شبی جمع یاران و گفتار شد
پس از آن پگاه آمد و شب پرید

سپهر ابرسنگین به خاور کشد
درختان به سرکرده چتری سپید

دگر گونی آمد به روز و به شب
چوچشمک به گیتی زد آن چشم شید

چهل روز چله پدیدار گشت
زمین یخ زد وجامه برتن درید

به گیتی گیاهان به خوابی گران
سه ماهی به سر جامه را برکشید

چو آهو که پنهان شد ازکوه و دشت
شکاری که در گوشه ای آرمید

برفته زکوه و کمر قوچ نر
از این دره تا دره ای می پرید

گلوگاه چشمه چو خشکیده است
تگرک آمدو ژاله چکه چکید

بهاری دل انگیز دارد به راه
زمین گاهگاهی نفس می کشید

شگفتی شد از کردگار ستُرگ
چکامه سرا هم شگفتی بدید

ماشاءالله پوردامغان اعمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد