آن شکوه قله و پرواز تنهای عقاب ...

آن شکوه قله و پرواز تنهای عقاب ...
چشمهای کرکس بیدار، یادت مانده است؟

گردش یک روز زیبا در هوایی دلپذیر
ابرهای خیس و باران دار یادت مانده است؟

توی صحرا پچ پچ و نجوای ما در گوش باد
رقص آهو در دل صحرا به یادت مانده است؟

مستی کل ها ،  نوک کوه بلند
آن  بز کوهی به یادت مانده است؟

من برایت شعر خواندم در نسیم سرد دشت
بوی قهوه ، بوی گل ...
سرفه و سیگار ، یادت مانده است؟

دشت های ساکت و تاریک ، دست سردتو
بادهای نابرابر ، پشت هم تکرار ، یادت مانده است؟
آسمان نیلی و سر مستی یاران جان
آن شب دیوانه ی تبدار، یادت مانده است؟

من به گوش باد خواندم یک غزل باران بگو
از من اصرار از تو هم انکار، یادت مانده است؟

اشک در چشمت نشست و من یقین دارم که آن
ساعت غمگین و محنت بار یادت مانده است ...

حجت هزاروسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.