رمزی نهـفتـه دارم ، قلبی شکسته در من

رمزی نهـفتـه دارم ، قلبی شکسته در من
با خود روم کلنجار ، حرفی نگـفته در من

در سینه ام بماند، یا گویمــش به عــالم
جانی دگر نمانده ، جانی که سوخته در من

تاوان اگرچه تلخ‌است، بر درد من چو مرهم
زهر از جفا چشیدم، دل رشته رشته در من

بغضی شکفته در من ، درد گذشـته بر تن
هر روز خمیده‌تر من ، غم جا گرفته در من

در دردِ خود بمیرم ، بهتر ز صد تــبسّم
ای جانِ نیمه‌ جانم ، ای خودفروخته در من

از خون خود گذشتم، از جام دشمن هرگز
چون بکشنی تو ساغر ، جامی بریخته در من

دل داده ام امــانـت تـا دل دهـد امـانم
مشکن دلم تو ظالم ، این دل گسیخته در من

هر گه که گردِ او گشت ، شد تکّه تکّه افسوس
ای قلبِ صاف و ساده، ای سرشکسته در من


امیرحسین صالحی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد