در من هزاران چهره از دریایِ معنایِ وجود

در من هزاران چهره از دریایِ معنایِ وجود
در وصفِ تو کلکْ را به خونْ آغشته تنهاتر شدند
نیمی زِ من شیطان و آن نیمِ دگر بر دارِ عشق
در معبدِ نور و عدم ، من راهبِ نامت شدم
تو سالهاست هم خانه ای با شعرْ نیایش هایِ من
از مویِ تو وهمْ خانه ای از جنسِ معنا بافتم
حقیقتِ سوزان و من در آب و آتش تنت
سرگرمِ چشمان تو از باران غزلْ می بافتم
ریشه دوانده قلبِ من در پیچ و تابِ مویِ تو
محرم شدست لبهایمان از حرمتِ موهایِ تو
امن است این خانه هنوز پناهِ آغوشِ تو را
بر تار و پودِ هر تپشْ بخشید بوسه هایِ تو
مانترایِ دیدار ، رقصِ خون ، الهه یِ گمگشته ها
ای زخمْ دیده بی هراسْ از مرزِ سایه بازگرد
اکسیرِ زندگی همان شهبانویِ باران نشان
ای تو آناهیتایِ نور از خلسه یِ ترس بازگرد
بر روحِ گندمزارْ ، تنت ماوایِ ماندن خوانده است
در قلبِ من تا بیکران پیچیده نامت بی هراس
مست از طنینِ گمشده در وحیِ زیبایی هنوز
کاهنه یِ شعرم به رقص در معبدِ خون ، بی هراس


نیما ولی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد