| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
توی تراس نشسته بود
مثل همیشه به ماه خیره شده بود
ماه رو خیلی دوست داشت
سیگارِ روشنِ وسط انگشتایِ دستش
صداش زدم
جواب نداد
رفتم چایی دم کردم تا برم باهاش حرف بزنم
هر وقت دعوامون میشد...
چایی دم کشید
دوباره صداش زدم
جواب نداد
رفتم جلو
دستش رو گرفتم
سرد بود
سیگارش خاموش شده بود
حرف نمی زد
صورتش سرد شده بود
قلبش ضربان نداشت
ولی چشماش باز بود
و هنوز به ماه نگاه می کرد..
علی کسرائی