ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بیا بر غربت تن هایمان آواز غم خوانیم
بیا بر تلخی ایاممان از دیده خون باریم
میان بازوانم جای تو زانوی غم دارم
بیا تا دست های تو فقط یک عمر کم دارم
علی کسرائی
اذکار نمازم همه اکرام علی شد
قرآن همه تفسیر به یک لام علی شد
گفتند که مشرک شده ای توبه از آن کن
شب تا به سحر ذکر لبم نام علی شد
علی کسرائی
آن را که شکایت از خود قانون است
گر سر بنهد بدان که در دل خون است
گر سر ننهد شکایت و شکوه کند
می پرس ز فرخی که حالش چون است
علی کسرائی
توی تراس نشسته بود
مثل همیشه به ماه خیره شده بود
ماه رو خیلی دوست داشت
سیگارِ روشنِ وسط انگشتایِ دستش
صداش زدم
جواب نداد
رفتم چایی دم کردم تا برم باهاش حرف بزنم
هر وقت دعوامون میشد...
چایی دم کشید
دوباره صداش زدم
جواب نداد
رفتم جلو
دستش رو گرفتم
سرد بود
سیگارش خاموش شده بود
حرف نمی زد
صورتش سرد شده بود
قلبش ضربان نداشت
ولی چشماش باز بود
و هنوز به ماه نگاه می کرد..
علی کسرائی
چه گویم من که از جانم نمانده یک نفس باقی
نباشد یک نفر همدم مگر دریابدم ساقی
مرا عمریست رنجاندند و ما دم برنیاوردیم
همی افتد گذار پوست هم در بزم دباغی
نفهمد هیچ کس حال مرا در این پریشانی
ندارد نور امیدی برایم هیچ آفاقی
بیا ساقی تو این پیمانه ام را لب به لب پر کن
که در هشیاری ام هر دم به قلبم می رسد داغی
خوشا آن دم که ساقی پر کند جام شرابم را
چنان نوشم که در جامم نماند قطره ای باقی
چنانم کن که نشناسم خودم را زین سیه مستی
نباشد در جهان این حال ما را هیچ مصداقی
به مستی شب گذشت و تا سحرگاهان غزل خواندم
بر این ظلمت سرای دل نیامد نور آفاقی
موذن بانگ یاهو زد تنم جا ماند و خود رفتم
به گوشم آن دم آخر ندا آمد هوالباقی
علی کسرائی
کاش باشی تا بخوانم نغمه ای در گوش تو
تا جوابی بشنوم از آن لب خاموش تو
حیف، عمری در فراقت سال و ماه ما گذشت
کاش این پاییز گردد ختم در آغوش تو
علی کسرائی
گفتم مزن تن را دگر ، جایی برای زخم نیست
گفتا که زخم آخرم ، انا الیه راجعون
علی کسرائی
خوشا آن دم که خورشید از نهان بر ما کند رویی
رسد از آن پریشان موی بر ما تار گیسویی
علی کسرائی
دیده ی خونبار من از جور تویی شکوه کند
کز دل ما می نروی وز دل ما بی خبری
علی کسرائی
بعدا که دریا خشک شد دیگر چه حاصل
بوسیدن ماهی نمی آید به کارش
گیرم هزاران نوشدارو بعد سهراب
در جام زرین رستم آرد بر مزارش
علی کسرائی