ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
برجک سربازی جای ایست
از برای اندیشیدن
تو در آن برجک کوچک
تنهایی
پنداری در تاریکی شب
جز سیاهی چیزی نیست
که آن چراغ کوچک
روی آن برجک
می شود نور امیدی آری
گاه شاید صدای جیر جیرکی
در دل شب
تو را به خود آورد
و دلت هوای خانه کند
لحظه ایی به یاد می آوری
صدای جیر جیر ک ها را
که در شالیزار می خوانند
فصل کار و تلاش
که باید با پدر همراه شوی
برای نگاهبانی از شالیزار
در دل آلونکی با چراغ بادی
با هزاران فکر در سرتان
نکند حاصل کار و تلاش مان
با شیطنت حیوانی
یا خشم طبیعت بر باد رود
نکند در قول و قراری که بعد از
فصل برداشت گذاشتیم
فقه ایی افتد
و زمان وصل دو عاشق
دیر گردد
آری تو در آن آلونک کوچک
با امید می مانی
خوشحالی
که شبی دیگر را سپری
کرده ایی
گاه پنهانی نگاهی به تقویم
کوچکت می اندازی
و با لبخندی یک روز را
خط می زنی و می گویی
روز های دگر هم می گذرد
ناگهان با صدای سربازی
به خود می آیی
که می گوید خسته نباشی رفیق
و تو با خا طر ه ایی
شاد از خانه اتان
از یارت
پله ها را یک به یک می شمری
تا شبی دیگر باز هم
در این برجک کوچک خاطر ه بازی
بکنی
آری برجک سربازی پر خاطر ه است
می دانی
گاه تاریخی را در دل دیوارش
می بینی
که نوشته است آخرین روز
تمام
گاه هم رد اشکی را
بر تاریخی بی نشان
می بینی
که شاید از دلتنگی ایست
آری
برجک سربازی از برای
هرکس خاطره ایی
می سازد
گاه در دل شب
کسی در دل آن
آواز می خواند از
دوری یارش
یا که نه
از دست دادن هایش را
فریاد می کند
برجک سربازی شاید
از برای خود یک کتاب
پر غصه است
خوب و بد. می گذرد
و تو بعد از برگشت
از سربازی
می شوی یک مرد کامل
که باید از پس
بازی های روزگار بر آیی
و تو می مانی
روز های که در پیش داری
آری
و نگاهی که گاهی
به کارت کوچکی
می اندازی
یا که می خندی
یا که نه با مکثی
در خیالت می روی
به آن برجک کوچک
در دل شب
که ردی از خاطر ه ات را
در آن می بینی
که نوشته است
تمام سربازی آری
شیدا جوادیان