واژه ای که به آن می اندیشم،

واژه ای که به آن می اندیشم،
پایان است...
کلمه ای ناب،وخالص از تمام کلمات
پایان کجاست،ابتدا کجاست.
به کدام تفکر بنگرم که بی انتهاست....
در سراسر کاینات راه پیموده ام.
به تمام سیاره ها سر زده ام.
از راههای شیری گذر کرده ام.
سیاهچاله ها را دیده ام،ودر قوانین مزخرف آنان گرفتار شده ام.
در شعاع نور هزار خورشید،سوخته ام.
در زیبایی نور اندک هزار ماه ،دل داده ام...
کوره راهها را در نوردیده ام..
از تمام جویبارها آب نوشیده ام.
به تمام درختان ،تعظیم کرده ام..
از سلسله جبال امواج ،رازی را پرسیده ام،،،
جوابی از طوفانهای سهمگین گرفته ام.
نمی دانم بی چهره است،یا در هجوم گریه ای زمین گیر شده است...
وصف رخش نا گویاست.
در پناه اغوشش،اهوان تن به آرامش میدهند....
در خیالش اندوه دلان شاد می‌شوند..
ودر بزرگواریش،،کریمان خجل هستند....
من همان واژه ام ،،واژه اتمام..در مسیرش کلمه


حجت جوانمرد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.