ز پچ پچ ها شنیدم که ،

ز پچ پچ ها شنیدم که ،
آمده ای دوباره

حدس زده بودم خودم
دیدم هوا غباره

دیدم بسوی روحم
جرقه ها میباره

نمیدونم چه خوابی دیده ای ،
اینبار برایم
شاید قطره های اشکی دمادم
هدیه ی تو، برای اینباره

هی درد به روی درد مینهی به روی قلبم
هی ماچ ات میچسبه روو گونه هایم ،
مثل یه مُشت تاپاله

چقدر اِی عاصیِ من ، خوی تو جبّاره
تو فقط معشوقه ام هستی و بس
نگو نه
یه روز هستی و صد روز،
غیب میشی از حوالیم
دراین چند ماهه، هوس ،
میون قلب و مغزم ،
بسانِ یک چاپاره

گاهی برای فقط یادآوریت ،
میرم به یک کاباره
دراین میانه عشقت ،
نگو که یک رحمته ، فقط برام زحمته
عشقت برام بسانِ یک سرباره

برای منی که تو معشوقه شی ،
آرزوم یک مغزِ روو به زواله
فعلاً پیاده ای هستم توو شطرنج
عشق توست که بر اسب و فیل ، سواره

تو انگارکه خودت را ،
با ظالمینِ عالَم کرده ای یکریز قواره

تازگیا چقدر چروکِ ناجور،
افتاده روی روحت
بهترست هروقت دیدمت ،
منهم بِدَم کفّاره

وقتی ازهاری ات میگم به هرکس
میگوید آنچه از پچ پچ می فهمم
هیچیک صحیح نیست و همه نواره

کنون یه معشوقه ی دیگری تدارک دیدم
برای فرداهایی بس قشنگتر
جنسش ز آدمی نیست و،
زجنسِ خوبِ پَری است
سبُک بسانِ پری ست
یه معشوقه ی کامل
که عشقِ خوبش کامل نو نواره


بهمن بیدقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.