من گلی هستم، برای چشم‌هایت

من گلی هستم، برای چشم‌هایت
هرچه گل هست، فدای چشم‌هایت

موج اشکت تا شکست این زورق دل
بر نجات آمد وفای چشم‌هایت

دست‌هایم خسته شد از باز بودن
خستگی هایم دعای چشم‌هایت


شمع چشمم روشن امّا غرق خون
چون گرفتارم بلای چشم‌هایت

ناله‌هایم بشنو شاید راحت آیم
در پناه آن همای چشم‌هایت

ضیغم نیکجو وکیل آباد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.