ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هر نگاهت زین قفس من را رهایم میکند
آن صدای آشنایت بی هوایم میکند
هر گه از حالت بگویی من به گوشم سر به پا
آن نوای مهربانت بی توانم میکند
این دل شوریده را در خود رهایش میکنی
آن نگاه بی صدایت بی نوایم میکند
میشناسم من تو را با من بمان از جان خویش
گر نباشی گریه هایم بی صدایم میکند
چشم هایم سو ندارد از نبودت بی کسم
باز این ناراحتی ها بی قرارم میکند
از تمام بودنت من هیچ دارم پس بگو
این همه دوری ز چشمت بی امانم میکند
چشم هایم را بدوزم در سیاه چال دو چشم
این نبودن های چشمت بی سرایم میکند
نیست در قلب من خسته کسی جز عشق تو
دور بودن ها و دلتنگی خرابم میکند
پیش تر از چشم هایم گفته بودی بی حساب
آن همه تعریف و تمجیدت تباهم میکند
من هزارن بار میپرسم ز خود از عشق تو
آن نوا و عیش و عشرت بی حسابم میکند
من که در دنیای تو هیچ و تو چون دنیای من
یک نگاهی کن ببین عشقت حرامم میکند
من نبینم جز تو و در بودنت سوزم هزار
این جدایی ها مرا دردی گرانم میکند
رقیه نصیری