من به مهربانی ات، غریبه ، مثل کودکی دچارم

من به مهربانی ات، غریبه ، مثل کودکی دچارم
مثل خواب نرم ابری،،،،، روی لحظه ها سوارم
تو که؟ هستی و کجایی؟ که ندیده ام تو را سیر
می شود سر غمم را ،،،، روی شانه ات گذارم؟
خسته ام مثل پرنده، بعد از آسایش طوفان
آشیانه ای که پوکید ...و دگر هیچ ندارم
به من از نگاه انسان، بنگر نه اینکه شیطان
من زنی نجیب هستم، نکند کنی شکارم
به نگاه سبز عاشق، قسمت دهم که انگار
چون عقیق روی حلقه...ز گذشته ای فرارم
بنشین به پای حرفم، اگر اشتیاق داری
نکند نیایی از ره.....و گذاری بی،قرارم
قلب من مال تو باشد، قدر گوهر می شناسی؟
نکند بیایی از ره.....و بگویی ....این...نگارم
نکند تو هم فریبی مثل بازوان طوفان
نکند تو هم خیالی و گذاری ...در کنارم
من و این خیال دلتنگ، من و این نگاه یک رنگ
چه کنم که اعتمادی، به غریبه ها ندارم
چه کنم که نانجیبی، در لباس دوست دیدم
چه کنم که در دلم هست، که دگر دل نسپارم

نرجس نقابی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.