وه چه فریادی میان سینه مدفون کرده‌ام

وه چه فریادی میان سینه مدفون کرده‌ام
من سکوتم را به نام عشق مجنون کرده‌ام

سرد و سنگین باشد این فریاد مانده در سکوت
در غریبی جام چشمم راپر از خون کرده‌ام

من نگفتم راز دل جز با خدا بهر کسی
کاین چنین ماری درون خانه افسون کرده‌ام

با وفا و عاطفه با عشق و یاری خانه را
چون بهشتی بهر آن چشمان مفتون کرده‌ام

من که فانوسی به کولاک زمستانم به شب
چون بگویم؟ چهره‌ام را با چه گلگون کرده‌ام


فروغ قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.