من و این راهِ بی‌راهه

من و این راهِ بی‌راهه
پُر از زخمای آغوشیم
نگاهم کن که می‌رقصم
به سازِ مرگْ بی‌هوشیم
شعورِ رفتن از دنیا
صدای بمب پاهاته
نمی‌دونی هنوز قلبم
چقد شبرنگِ چشماته
کجای جاده ایستادی
که این پایانِ بی‌راهه است
میونِ چشمک و پلکم
تو اون اشکی که اُفتاده است

علی رفیعی وردنجانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.