وقتی می آیی

وقتی می آیی
سرم بر رطوبت سینه ات
ریشه میبندد
سینه ات در سیل سرخ سرم ته نشین میگردد
آرام
آرام
به خواب میروم که فردا شاید
صیقل قطره ای
از چشمان تو
بر پیشانی من
بر شیار آیینه هشیار شود
یا تازیانه بازوان تو
بر صورت من

مرتضی عباسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.