شاعرم

شاعرم
افسوس درخیال من اکنون،
خورشید مرده است
و این سیاهی شبها شق ورق،
چون لشکری پلید،
از روی فرش قرمز اشعار
راه می روند و مدام،
برگورتکه های شادی ما
برزخم های خاموش زیرخاک
لبخند می زنند وتکرار می کنند،

خورشید مرده است .
خورشید مرده است.
و این طرف
هنوزشب است ومن ،
شعرمی گویم
خورشید رسالتش را به چه کسی سپرده است

ناظر توحیدی ثمرین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.