در گردش ایام مرا منتظری نیست

در گردش ایام مرا منتظری نیست
برشاخه پائیز ز بهاران خبری نیست
طوفان خزان هجمه سوزنده به هر باغ
آورد فرود برگ خزان به چشمم اثری نیست
افتاد به جانِ هرذی نظری از ورق عشق
خوش بوداز زردی ایام خَم برنظری نیست
ای بس که فرورفته پای در باغ گل عشق
پیوند زده دل به بارگاه خزان وخطری نیست


عبدالمجید پرهیز کار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.