ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چون گوهری نایاب می دیدم ترا، اما
اندازهی یک حسرت مرموز .....بودی تو
اصلا نمی ارزیدی و عشقی گران دادم
جان و دلم را سوختی، جانسوز ....بودی تو
حیف است پای چون تویی احساس پاشیدن
باید تو را چون هرزه ها، از باغ ها چیدن
شایسته باشد گر تو را جاندار نامیدن
انسان نمایی، سمت شهوت ها خرامیدن
حیف است انسان را به چشم طعمه ای دیدن
انسانیت را کندن و از بیخ بر چیدن
وحشی شدن و وحشت حیوان شدن از نو
زن را و انسان را چو کالایی ...پسندیدن
گفتند باغ گردوی همسایه غارت شد
وقتی که پای این کلاغ هرزه رقصیدی
دنیا مکان امن من بود و ندانستی
با رقص یک روزه چه بر دنیا تراویدی
تو کی چنین ویرانه گشتی که ندانستم؟
باید بسازم پایه های سست بنیان ات
بنایی ظاهر که آسان است ....می ترسم
پنهان شوی در پشت بی شرمی چشمان ات
نرجس نقابی