من از این زندگانی سخت بیزارم

من از این زندگانی سخت بیزارم
هرزگاهی، چشم بر راه
شبا تا صبح بیدارم
به ظاهر شاد و مسرورم
بَری از خواهش ایام
ولی اینجا می گویم
یه عمریست، زار و بیمارم
نفس در سینه ام حبس است
شکسته بال و پرهایم
گشوده گر شود قلبم
پر از احساس و اسرارم
هنوز کابوس غم دارم
نمی بارد اقبالی
سهام من ز این دنیا
اسیریست پای پندارم


منصور نصری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.