مثل یک ماهی که می‌بلعد سر قلاب را

مثل یک ماهی که می‌بلعد سر قلاب را
خورده بودم من فریب طعمه‌ای جذاب را

هرکجا رفتم فقط تردید بود و اضطراب
می گرفتم از سراب آخر سراغ اب را

مثل یک آیینه پیش چشم تو بودم ولی
سنگ در ذهنت نشاند اندیشۀ‌ پرتاب را

برکه‌ای مغرور بودم مأمن آرام ماه
آمدی بر هم زدی آرامش مهتاب را

من به تعبیر تو در دنیای رویا می‌رسم
گوش باید کرد نجوای شب نایاب را

می‌پرد از چشم‌هایم خواب با صد دلهره
پلک‌های بسته می‌دانند راز خواب را

حال من مانند دریای گرفتار بلاست
ساحل مواج می‌فهمد دل بی‌تاب را

دربه‌در می‌گردم و هر خانه را در می‌زنم
ختم کن ای مقصد آخر تو دق الباب را


شهرت نیلوفر از بدنامی مرداب‌هاست
کاش نیلوفر بداند حرمت مرداب را

مریم ناظمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.