بهانه تو هوس بود و من نمی دیدم

بهانه تو هوس بود و من نمی دیدم
به جای دانه قفس بود اگرچه می چیدم

سر تو گرم نظر بازی و هوس بازی
چه کارهای عبث بوده هرچه کوشیدم

به سایسار درختت به جای ابر بهار
چه سیب های نرس بوده آنچه باریدم

به آشیانه کم از عنکوتیان هستم
که تار دور مگس بوده انچه تابیدم

سراب پهنه دشت تو را خطا دیدم
به لاله زار تو خس بود و من نفهمیدم

میان سینه من لحظه ای که می رفتی
همین بریده نفس بود اگرچه خندیدم

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.