بی ثمر کردم درختِ عمر را با دستِ خویش

بی ثمر کردم درختِ عمر را با دستِ خویش
چون درختی پُر ثمر دیدم غمین از بارِ بیش
چشمِ گیتی تا ببیند حاصلی خوش آب و گل
می زند آفت به محصول و شبیخونی به دل
اینچنین حالی که سهـمِ دل نمودم راضی ام
تـا نـداده دشـنـه ی دوره زمـانـه بـازی ام
گَـر سپـیدارای ز بـی بـار و بَـری آرَد سـخـن
ریشه اما قـعـر گل ، ساقـه تنـومند و کـهـن


کوثر قره باغی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.