گهی آرامی و گاهی چو طوفان

گهی آرامی و گاهی چو طوفان
ببندی بشکنی هر عهد و پیمان

به ظاهر آدمی خوش رو نمایی
به باطن همچو دریایی خروشان

گهی سوزان کویر دشت لوتی
گهی چون ابر تیره پیک باران

به روزی شاد و سرمست و غزل خوان
به فردا می‌شوی غمگین و گریان

به عشق و عاطفه گه بی‌نظیری
به قهر و کینه گه چون تیغ بران

به پروازی گهی در آسمان‌ها
گهی در قعر چاهی گشته زندان

گهی گویی که من عاشق‌ترینم
از این گفته شوی فردا پشیمان

گهی گویی که مردم بهترینند
شوی گاهی از این مردم گریزان

گهی آتش زنی بر خرمن خود
گهی آبی بر آتش در نیستان

تو شیرینی، تو تلخی، شور و ترشی
عجب معجون کمیابی تو انسان


فروغ قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.