مرد،به انتظار بهار در دلِ بهار بود

مرد،به انتظار بهار در دلِ بهار بود
بی آنکه ببوسد لبان سرخش را که به رنگ شکوفه های گیلاس در آمده بودند
آخ که عطرش هوش را از سر می بُرد


رضا قنبرزاده فرید

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.